شهامت قاضی در تغییر یک سرنوشت
پشت آن دیوارها چیزی نیست جز تخت های به هم فشرده با آدم های فرو رفته در لاک خود، ثانیه هایی که می گذرد، چشم هایی که منتظر می ماند و جرمی که بر دوش سنگینی می کند. پشت آن دیوارها، کانون اصلاح و تربیت است و روی آن تخت های به هم فشرده، کودکان و نوجوانانی که ثانیه ها را به امید آزادی می شمارند.
در کانون، جثه ها کوچک است اما جرم ها، بزرگ. بچه های اینجا یا دزدی کرده اند یا قتل، در دام افتادگان مواد مخدر هم اینجا کم نیستند همان ها که در روزهای ابتدای ورودشان به کانون، «اور دوز»، حالشان را به هم می ریزد و کف آسایشگاه را پر از محتویات معده شان می کند.
بیشتر بچه های کانون بی سوادند، بعضی هایشان به معنی مطلق کلمه، آنها اختلال روان دارند، افسرده اند، مضطربند، آرام و قرار ندارند، خشم از چشم های بعضی هایشان می ریزد، بعضی وقت ها می ترسی با آنها یک جا تنها بمانی به خاطر چشم هایی که درنده خوست.